بانوی ع ش ق

سال ها آواره ام در جستجوی روی عشق



رهروی گمگشته در پیچ و خم گیسوی عشق



دلبـری کو تا که بسپارم دل آشفتــه را؟



محرم رازم شـود جادو کند با بوی عشق



گر چه خودصیـدم ولی دنبــال صیادم ، چرا ؟



شیر باشم،تا شکارم می شود آهوی عشق



در ترنم های جانسـوزی که در شعر من است



یک به یک این قصه ها را باز گو همسوی عشق



باغ مهتـاب اسـت و رقــص آب در آئینـه ها



برقِ چشمت می کِشد دل را به سوی کوی عشق



با غزلــهای تو معنی می کنـم دلـدادگــی



می تــراود با تــرانه ، از تو رنگ و بـوی عشق



داغ چشمان تو را دارد دلم ...این قائله



می گدازد جان شیدای مرا ، بانوی عشق!....#لی لا
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/04/24 - 23:04